قوله: و لمنْ خاف مقام ربه جنتان.


نعیم باقى و ملک جاودانى و قرب حضرت الهى کسى را بود که در همه حال از الله ترسد و احوال و اهوال رستاخیز همواره پیش چشم خویش دارد.


خوف و خشیت چراغ دل است و زمام نفس و ریاضت روح و تازیانه حق و حصار دین.


تخم خوف صبر است و آب آن ورع و ثمره آن نجات.


یقول الله تعالى و خافون إنْ کنْتمْ موْمنین.

مالک دینار گفته: ولى که درو خوف بود علامتش آنست که خاطر را از حرمت پر کند و اخلاق مهذب گرداند و اطراف بادب دارد.


بو القاسم حکیم گفته که ترس از خالق دیگر است و ترس از مخلوق دیگر.


هر که از مخلوق ترسد از وى بگریزد و هر که از خالق ترسد با وى گریزد.


یقول الله تعالى: ففروا إلى الله.


ترس از الله با شهوات دنیا به نسازد هر که اسیر شهوات گشت ترس از دل وى رخت برداشت و در دست دیو افتاد تا بهر درى که خواهد او را میکشد.


در آثار بیارند که یحیى زکریا صلوات الله علیهما بر ابلیس رسید و بر دست ابلیس بندها دید از هر جنس و هر رنگ. گفت اى شقى، این چه بندهاست که در دست تو مى‏بینم، گفت این انواع شهوات فرزند آدم است که ایشان را باین دربندم آرم و بر مراد خویش میدارم. گفت یحیى زکریا را هیچ بند دارى که او را بآن بند در حکم خود آرى..؟ گفت نه که او را از ما معصوم داشته‏اند و دست ما بدو نرسد گفت آخر از وى هیچیز شناسى که بان در وى طمع کنى.؟ گفت نه مگر یک چیز هر گه که طعام سیر خورد گرانى طعام او را ساعتى از نماز و ذکر الله مشغول دارد.


یحیى گفت از خداى عز و جل پذیرفتم و با وى عهد بستم که هرگز طعام سیر نخورم.


در خبر است که هر که اندک خورد و صوف پوشد چنانک بلقمه‏اى و خرقه‏اى از دنیا قناعت کند، تفکر در دل وى پدید آید و از تفکر حکمت زاید و حکمت چون خون در باطن وى روان گردد. و آن کس که طعام بسیار خورد از تفکر بازماند و دل وى سخت گردد. و القلب القاسى بعید من الله بعید من الجنة قریب من النار.


و لمنْ خاف مقام ربه جنتان و منْ دونهما جنتان ترسندگان را و اندوهگنان را چهار بهشت است: دو بهشت زرین و دو بهشت سیمین مصطفى (ص) از این چهار بهشت خبر داده و گفته


جنتان من فضة آنیتهما و ما فیهما و جنتان من ذهب آنیتهما و ما فیهما، و ما بینهم و بین ان ینظروا الى ربهم الا رداء الکبریاء على وجهه فى جنة عدن.


ترسى باید که روزگار مرد همه عین اندوه گرداند. چون اندوه پدید آمد آفتاب محبت حق جز بر دل وى نتابد که ان الله یحب کل قلب حزین.


عالمیان قدر اندوه ندانستند، اندوه بگذاشتند و براه نفس بیرون شدند و شادى و طرب اختیار کردند.


اگر بجملگى روى بعالم اندوه نهادندى، بهر میلى که در بادیه اندوه رفتندى جز حدقه کروبیان و روحانیان قدمگاه ایشان نبودى.


چهره ترس و صورت اندوه فردا پیدا آید که قیامت بازار خویش برسازد.


هر نفسى که بترسى بر کشیده باشند نورى گردد. و هر قدمى که باندوهى برداشته باشند مرکبى شود که مسافت سراى رضوان بآن مرکب قطع کنند.


عالمیان همه در عتاب و حساب رستاخیز باشند. و اندوه خوارگان بر بساط انس در خیمه و هو معکمْ با حق در مناجات باشند که یکى از ایشان را نیز از بهشت یاد نیاید.


بزرگى را پرسیدند که خداى عز و جل با اندوهگنان و ترسندگان چه خواهد کرد. گفت اگر اندوه براى او دارند و محمل ترس از بهر او کشند، هنوز نفس ایشان منقطع نشده باشد که جام رحیق وصال بر دستشان نهند بر آن نبشته که ألا تخافوا و لا تحْزنوا و أبْشروا بالْجنة.


گاه آن آمد که بادى خوش بر جان شما وزد. نیز مترسید و تا ابد الابد طرب کنید و شاد باشید. شعر:


اندوه غریبان بسر آید روزى


در کار غریبان نظر آید روزى‏